۱۳۸۸ خرداد ۱۲, سه‌شنبه

اخلاقي، بهشت


قطاری كه به مقصد خدا می رفت ، لختی در ایستگاه دنیا توقف كرد و پیامبر رو به
جهانیان كرد و گفت:
مقصد ما خداست . كیست كه با ما سفر كند؟
كیست كه رنج و عشق توامان بخواهد ؟
كیست كه باور كند دنیا ایستگاهی است تنها برای گذشتن ؟
قرن ها گذشت اما از بیشمار آدمیان جز اندكی بر آن قطار سوار نشدنداز جهان تا خدا هزار ایستگاه بود.
در هر ایستگاه كه قطار می ایستاد ، كسی كم می شد قطار می گذشت و سبك می شد ، زیرا سبكی قانون راه خداست .
قطاری كه به مقصد خدا می رفت، به ایستگاه بهشت رسید . پیامبر گفت اینجا بهشت است . مسافران بهشتی پیاده شوند،اما اینجا ایستگاه آخر نیست .
مسافرانی كه پیاده شدند ، بهشتی شدند .اما اندكی ،باز هم ماندند ،قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند.
آنگاه خدا رو به مسافرانش كرد و گفت :
درود بر شما راز من همین بود .آن كه مرا میخواهد ، در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد .
و آن هنگام كه قطار به ایستگاه آخر رسید دیگر نه قطاری بود و نه مسافری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر