۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

سوسيس


زمانی که من بچه بودم، یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس های سوخته، جلوی پدرم گذاشت. یادم می آید منتظر شدم ببینم آیا او هم متوجه سوختگی
سوسیس ها شده است!
در آن وقت، همه ی کاری که پدرم انجام داد این بود که لبخندی به مادرم زد و از من پرسید که روزم در مدرسه چطور بود. خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به پدرم دادم، اما کاملاً یادم هست که او را تماشا می کردم که داشت شام سوخته را لقمه لقمه می خورد.
یادم هست اون شب وقتی از سر میز غذا بلند شدم، شنیدم مادرم بابت سوختگی سوسیس هااز پدرم عذر خواهی میکرد
و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد که گفت: عزیزم، من عاشق سوسیس های خیلی برشته هستم
همان شب، کمی بعد که رفتم بابام رو برای شب بخیر ببوسم، ازش پرسیدم که آیا واقعاً دوست داشت که سوسیس هاش سوخته باشد؟
اون منو در آغوش کشید و گفت: مامانت امروز روز سختی را در سرکار گذرانده و خیلی خسته است. بعلاوه، سوسیس کمی سوخته هرگز کسی را نمی کشد