۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

حقيقت


مشهور است كه "بودا" درست در نخستين شب ازدواجش، در حالي كه هنوز آفتاب اولين صبح زندگي مشتركش طلوع نكرده بود، قصر پدر را درجست و جوي حقيقت ترك مي كند. اين سفر ساليان سال به درازا مي كشد و زماني كه به خانه باز مي گردد

فرزندش سيزده ساله بوده است! هنگامي كه همسرش بعد از اين همه انتظار چشم در چشمان "بودا" مي دوزد، آشكارا حس مي كند كه او به حقيقتي بزرگ دست يافته است. حقيقتي عميق و متعالي..

بودا كه از اين انتظار طولاني همسرش شگفت زده شده بود از او مپرسد: چرا به دنبال زندگي خود نرفته اي؟!

همسرش مي گويد: من نيز در طي اين سال ها همانند تو سوالي در ذهن داشتم و به دنبال پاسخش مي گشتم! مي دانستم كه تو بالاخره باز مي گردي و البته با دستاني پر! دوست داشتم جواب سوالم را از زبان تو بشنوم، از زبان كسي كه حقيقت را با تمام وجودش لمس كرده باشد. مي خواستم بپرسم آيا آن چه را كه دنبالش بودي در همين جا و در كنار خانواده ات يافت نمي شد؟!

و بودا مي گويد: "حق با توست! اما من پس از سيزده سال تلاش و تكاپو اين نكته را فهميدم كه جز بي كران درون انسان نه جايي براي رفتن هست و نه چيزي براي جستن!"

حقيقت بي هيچ پوششي كاملا عريان و آشكار در كنار ماست


۲ نظر:

  1. salam ejaze midid ke az dastanhayeshoma tuoye weblage khodemun estefade konim?

    پاسخحذف
  2. البته. اینها مال من نیستند. من هم از جاهای مختلف گیر آوردم. هدف اینه که افراد زیادتری اینها رو بخونن و شاید ازشون درسهای بیشتری گرفته بشه.

    پاسخحذف